بهراد بهراد ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

بهراد ، شاهزاده من

تولد 8 ماهگی گل پسرم

چه زود گذشت مامانی........٨ ماه تمام با هم بودیم با شادیها و غمهای هم شریک بودیم......امرورز که اومدم دنبالت خونه مامانی دیدم بای بای کردن هم یاد گرفتی کلی خوشحال شدم دست مامان جونی درد نکنه ....اما چه زود داره میگذره.....عزیزم خیلی دوستت دارم بابایی هم عاشقته   
30 بهمن 1391

بدون عنوان

سلام گل پسر مامان قربون قیافه مظلومت برم من این روزا اساسی شیطون شدی دیگه نمیشه تنهات گذاشت چون سینه خیز میری یه با هم گذاشتمن تو روروئک جلو اشپز خونه الهی بمیرم از دوتا پله اشپز خونه پرت شدی پایین اما خدا رو شکر اتفاقی نیفتاد دیگه ا اون روز به بعد بیشتر مراقبتم عزیزم 21 بهمن مراسم محمد دایی بود دو روز قبلشم داماد خلعت پوشید و حنابندون هم بود اساسی رقصیدیم خیلی خوش گذشت شام هم در تالار صدرا سرو کردن .امروز هم که 22 بهمنه 2 عصر با عمه سمیرا و مادرجون رفتیم باغ خاله مامانی رفتیم اونجام خوش گذشت اینم عکساش.......   ...
24 بهمن 1391

بالاخره وبلاگ گل پسرم ساخته شد.....هوراااااااا

سلام جگر مامانی امروز دقیقا ٨٩ روزته ......عکس بالا چند ساعت بعد از بدنیا اومدنته فکر کنم 4 ساعت باشه...قربون صورت خوشکلت برم که هنوز تمیز تمیز نشده...خدای من چقدر زود بزرگ شدی باورم نمیشه همیشه اون موقع ها که هنوز بابایی کنارم نبود با خودم میگفتم بچه من چه شکلی میشه؟ چشاش به من میره یا باباش ...و حالا شما تو بغلمی ......اندازه همه دنیا من و بابا بهنام دوستت داریم .....بهرادم هر موقع تو زندگیت کم اوردی بدون من و بابایی همیشه کنارت هستیم و تنهات نمیگذاریم ...
23 بهمن 1391

پسملی با روسری

عزیز دلم بابایی از 24 دی تا 8 بهمن واسه شون دوره گذاشته بودن و من و شما هم ای دو هفته رو خونه مامان جون گذروندیم و حسابی هم بهمون خوش گذشت بابایی که برگشتن 12 بهمن واسش تولد گرفتیم البته یواشکی خودش هم خبر نداشت یه عالمه هم بهش کادو دادیم همه رو هم واسه شام دعوت کردیم موقعی که خونه مامانی بودیم روسری سرت کردیم و ازت عکس گرفتیم نمیدونی چقدر خوشکل شده بودی اینم عکساش.........   ...
13 بهمن 1391
1